Joji - Glimpse of Us

 
 
 
 
 
bayan tools JojiGlimpse of Us

She′d take the world off my shoulders
If it was ever hard to move

" She’d turn the rain to a rainbow
When I was living in the blue "

Why then, if she′s so perfect?
Do I still wish that it was you?
Perfect don’t mean that it’s working
So what can I do?

  • ۱۰
    • هانا

    Blue period 2024

    خبر خوبِ امروزم، اتفاقی دیدنِ تیزرِ لایواکشنِ blue period بود که ۹ آگوست ۲۰۲۴ منتشر میشه و بله، تابستونِ امسال بعد از سری مانگاها و انیمه‌ی باکیفیتش، قراره یه سینمایی هم از این اثر ببینیم. هرچند به‌نظر میاد تا کیفیت اصلی منتشر و ترجمه بشه بیفته پاییز، بهرحال..

    شخصا خیلی طرفدارِ سینما و تلویزیونِ ژاپن نیستم (حتی باید بگم توی لیستم انیمه‌ی چندانی هم دیده نمیشه) ولی امیدوارم متوجه باشید این اتفاق چقدر برام مهم و عزیزه.

    همین چند روزِ پیش هم نسخه‌ی انگلیسی ولیوم ۱۴ مانگا ریلیز شده و من در گنجِ خودم نمی‌پوستم. :)))

    از همه‌ی اینا بگذریم قضیه‌ای که منجر شد بگم من باید برای این پست بذارم چیزِ دیگه‌ای‌ـه! فکر میکنید اسم کیو تو لیستِ بازیگرا دیدم؟

  • ۱۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • هانا
    • شنبه ۱۲ خرداد ۰۳

    غرجات #001

    مراقب‌هایی که دفترچه سوال رو میذارن سمت راستِ صندلیِ راست دست <<<<

  • ۱۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • هانا
    • جمعه ۱۶ تیر ۰۲

    «عجیبه اینقدر یه نفر برات مهم باشه که تبدیل بشه به اولویتت؟»

    بهش گفتم عجیبه اینقدر یه نفر برات مهم باشه که تبدیل بشه به اولویتت؟ که جای اینکه به خودت فکر کنی اول به اون فکر کنی؟ منظورم اینه که این حتی رابطه مادر-فرزندی نیست. تو برام غریبه بودی. غریبه ترین آشنایی که میتونستم داشته باشم. اگه نبودی بهت میگفتم چقدر دوست دارم یه بار بدون ترس برگردم و جوری باهات صحبت کنم که با هدیه حرف میزنم. سین داشت از خوشحالی پس می‌افتاد. چون اون باهاش سرِ کندن گلا دعوا کرده بود، باهاش حرف زده بود! به بهانه‌ی کندن گل‌ها هم که شده حرفاش خطاب به سین بود. رو کردم به هدیه، «کاش یکی هم به خاطر کندن گلا با من دعوا میکرد.»

  • ۱۴
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • هانا
    • شنبه ۳ تیر ۰۲

    آخرین امتحان نهایی؛ شروع نوشتن!

    اسم اینجا رو یه روز عوض میکنم. نمیدونم. شاید هم اینکارو نکنم. -بعداًنوشت: اسم فعلیِ وب حین نوشتن همین پست تغییر کرد. همینقدر مودی می‌باشم- تقریبا مطمئن شدم لازمه بنویسم، این یکی بیشتر از خواستنه. لازمه. اجباریه. حتمیه. چون کم کم دارم فراموش میکنم چی‌ام و قراره در آینده چی بشم. لازمه یه جایی به خودم یادآوری کنم کی ام. سلام. من ریحانه‌ام. اسم واقعیم اینه. نمیدونم وقتی داری اینجا رو میخونی من تصمیم گرفتم کی باشم و اسمم اون گوشه چیه. وبلاگ قبلیه رو تبدیل کردم به ویژوال گالری. مثل اینکه جدی جدی قراره اون وبلاگو تا مدتها داشته باشم. از یه سال بیشتر شده که دارم اونجا پست میذارم. باورت میشه؟ خودم باورم نمیشه. کم کم حتی خودم هم نمیتونم جوری که واقعا هستم رو باور کنم. الان. الانی که روبری اسکرین کامپیوتر نشستم و همزمان دارم چای میخورم نمیدونم، نمیدونم منِ الان راضی میشه تغییر کنه یا نه. اصولا آدمِ راحت طلبی ام. قبول دارم خوب نیست. خودمم اینجوری بودنم رو دوست ندارم ولی از طرفی واقعا نمیتونم کاری بکنم. شاید هم میتونم ولی خب هیچکاری نکردن راحت تره.

  • ۱۵
  • نظرات [ ۵۷ ]
    • هانا
    • يكشنبه ۲۸ خرداد ۰۲
    نمیخوام راجع به اینکه چی برای اونا ارزشمنده حرف بزنم، فقط میخوام بدونم چی برای شخصِ تو ارزشمنده!



    انجام دادن کاری که دوست داری مهم ترین چیز توی زندگیه.
    کلمات کلیدی